سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست شدن دوستان ، غربت است . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 93 تیر 26 , ساعت 3:53 عصر
حتما اول یادداشت واجب فراموش شده(یاداشت پایینی)رو بخونین این خبر مال  دو ،سه سال پیشه ،ولی مناسبت داره...
واقعا جای تاسف داره
علی خلیلی طلبه ناهی از منکر در بیمارستان بعثت پس از تحمل درد و بیماری ناشی از جراحات وارده به شهادت رسید.
طلبه جانباز ناهی از منکر به شهادت رسید +عکس

به گزارش جهان، 25 تیرماه سال 1390 حادثه‌ای دردناک در یکی از محلات شرق تهران رقم خورد.

در این حادثه جوان 19 ساله‌ای به نام علی خلیلی در حین بازگشت از هیئت در حالی که همراه چند نفر از شاگردان یک مدرسه بود به واسطه امر به معروف و نهی از منکر مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

خلیلی توسط یک نفر از افراد شرور منطقه از ناحیه گردن و قسمت شاهرگ دچار جراحت شد و بیش از 15 دقیقه در خون خود می‌غلتید.

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000351/nf00351371-1.jpg


در این حادثه تعدادی از مراکز اورژانس بیمارستانی از پذیرش علی خلیلی امتناع کردند تا اینکه یکی از بیمارستان‌های خصوصی در ازای واریز مبلغ 6 میلیون تومان حاضر به پذیرش وی شد.

سرانجام علی خلیلی که به دلیل شدت خونریزی به حالت اغما رفته بود بستری شد اما پزشکان امید زیادی به مداوای وی نداشتند.

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000351/nf00351371-2.jpg


علی خلیلی پس از مرخص شدن از بیمارستان در منزل بستری شد اما هر از گاهی به دلیل مشکلات ناشی از حادثه رخ داده به بیمارستان منتقل شده و بستری می شد.


http://www.jahannews.com/images/docs/files/000351/nf00351371-3.jpg

وی بهمن ماه سال 90نیز مجدداً در بیمارستان بستری شد و پس از یک ماه به خانه منتقل شد اما سرانجام عصریکشنبه و در بیمارستان بعثت دعوت حق را لبیک گفته و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیدار اباعبدالله الحسین و یارانش شتافت.

به گزارش جهان، پیش از این اعلام شده بود که ضارب وی تنها حکم سه سال زندان دریافت کرده و با قرار وثیقه در شرف آزادی است!

 

برگرفته از سایت جهان نیوز


پنج شنبه 93 تیر 26 , ساعت 3:51 عصر

سوالی که ذهن خیلی هارو به خودش مشغول کرده اینه که چراوضع جامعه اینطوری شده؟؟خب جوابش معلومه چون ماوظایف دینی مون رو فراموش کردیم ،به فروع دین اهمیت نمی دیم مخصوصاچهار مورد آخری(امر به معروف ونهی از منکر،تولی وتبری)


بارها شده دیدم خانومه داره نماز می خونه ولی ساعدش کاملا پیداست یاموهای سرش مشخصه یاچادرش نازکه و...خب منم بااحترام کامل رفتم جلو تابهش تذکر بدم ولی بعضیا انگار می خوان آدمو بزنن!!!! ولی بعضیاهم تشکر میکنن ومیگن خب ماواقعا نمی دونستیم وبرام دعا می کنن...


اینکه الان گروهی تو خیابونا هر جور که می خوان می گردن به خاطر اینه که ما،درست رفتار نکردیم..

اگه حداقل 50%افراد جامعه به این افراد تذکر می دادن الآن وضع خیلی فرق داشت..دیگه افراد باحجاب ودارای زیبایی صورتی وسیرتی مورد تمسخر واقع نمی شدن وضعیت جامعه اینقدر خراب نمیشد که آدم جرات تذکر دادن هم نداشته باشه ...


ذات انسان در اوایل زندگی پاک است این ماهستیم که ذات خودمون رو آلوده میکنیم اگه در کودکی، فردبه محض اینکه اشتباهی انجام می داد به اوتذکر می دادن این در ذهن اون نقش می بست ودیگه سمت اون نمی رفت آره ما، شل زدیم حالا سفت داریم می خوریم...


تذکر خداوند بلند مرتبه وائمه را فراموش کردیم وتذکر ندادیم ،خدا در قرآن به ما یادآوری می کند

(اعلی9و10)فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى


پس ( آنان را ) تذکر ده اگر تذکر سود بخشد) به زودی کسی که استعداد ترس ( از خدا ) دارد متذکر می شود

 

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آل عمران104)

و باید از شما گروهی باشند که ( مردم را ) به سوی کار خیر دعوت نمایند و به کار نیک امر کنند و از کارزشت بازدارند ، و آنهایند که رستگارند...


وخیلی آیات دیگر...برخی از اقوام گذشته همگی به عذاب خدا دچار شدند چون امر به معروف ونهی از منکر نمی کردند..یعنی به قول معروف تر و خشک باهم سوختن

الان ما امر به معروف نمی کنیم امر به منکر هم می کنیم!!!



پنج شنبه 93 تیر 26 , ساعت 2:41 عصر



یک عمر اگر

روزه

بگیریم و

بگیرید و

بگیرند؛

همتا نشود

با

عطشِ

خشکِ

دهانِ

علی اصغر(ع)


چهارشنبه 93 تیر 25 , ساعت 3:1 عصر

 

بسم الله الرحمان الرحیم

شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن

آیا می دانید خواندن یک آیه قرآن در ماه رمضان همانند خواندن کل قرآن در ماه های دیگراست


آیا میدانید اگر در حال حمل قرآن باشید شیطان دچار درد 

شدید در سر میشود و باز کردن قرآن ، شیطان را

تجزیه می کند و با خواندن قرآن ، به حالت غش 

فرو میرود.. و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟

و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید این پیام

 را به دیگران ارسال کنید ، شیطان سعی خواهد

کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟ فریب شیطان را نخور!!!!!

 پس این حق را دارید که این مطلب رو کپی کنید و

توی وب هاتون بذارید....


 


دوشنبه 93 تیر 23 , ساعت 6:22 عصر

همایش بزرگ صفیران (دعوت از تشرف یافتگان به دین مبین اسلام) با حضور آمنه آرمینا (آرمینا هاسایک) دانشجوی بوسنیایی ساکن قم که چند سالی به دین مبین اسلام مشرف شده برگزار شد…

سخنرانی آمنه آرمینا در این همایش با بیان این‌که من تا 17-16سالگی یک دختر اروپایی بودم و در خانواده ما چیزی به نام دین وجود نداشت، افزود: یک زمانی پدرم به من پول می‌داد و می‌گفت برو برای من مشروب بخر و من می‌رفتم ولی زمانی رسید که من به او گفتم خدا این اجازه را به من نمی‌دهد که این کار را بکنم…

وی با اشاره به شناخت خود از اسلام، تصریح کرد: داستان حضرت ابراهیم و جریان عاشورا مرا بسیار متحول کرد و من به اسلام روی آوردم.

آرمینا با اشاره به ضرورت حجاب اسلامی، اظهار کرد: وقتی برای اولین بار روسری پوشیدم، می‌خواستم به پدرم ثابت کنم که حجاب دست و پا گیر نیست. اصل حجاب و عفاف در همه ادیان وجود داشته است و فقط مربوط به زمان پیامبراسلام(ص) نیست.

وقتی برای اولین بار روسری پوشیدم، می‌خواستم به پدرم ثابت کنم که حجاب دست و پا گیر نیست.

وی با بیان این‌که گروه‌های متمدن همیشه پوشش داشته‌اند، تصریح کرد: همواره در طول تاریخ گروه‌های غیرمتمدن فاقد پوشش بوده‌اند.

این مسلمان بوسنایی تبار با بیان این‌که ایران وطن معنوی من است و بوسنی وطن واقعی‌ام، اظهار کرد: من سه سال است که به ایران آمده‌ام و دو سال و نیم است که شیعه شده‌ام.

آرمینا با بیان این‌که وقتی وارد فرودگاه ایران می‌شوم احساس غرور می‌کنم، خاطرنشان کرد: با مردم ایران احساس نزدیکی عمیق و معنوی دارم و از این رو مردمان این خاک را دوست دارم.

وی با بیان این‌که من بیشتر از همه شما معنی آزادی را می‌فهمم، افزود: قدر آزادی خود را در ایران بدانید، من که یک اروپایی هستم به این نتیجه رسیده‌ام که اروپایی‌ها زندگی خوبی ندارند و ایرانی‌ها زندگی بهتری نسبت به آنها دارند.

من با چادر مشکی خیلی احساس آزادی بیشتری می‌کنم، به طوری که وقتی در تعطیلات تابستان به بوسنی می‌روم دلم برای چادر مشکی تنگ می‌شود.

آرمینا با بیان این‌که باید پایه‌های دینی خود را محکم کنیم، اظهار کرد: اجازه ندهید موج دوم در اروپا شکل بگیرد تا شما طلبه‌هایتان را برای تحصیل به اروپا بفرستید.

وی به دلبستگی خود به حجاب اسلامی اشاره کرد و گفت: من با چادر مشکی خیلی احساس آزادی بیشتری می‌کنم، به طوری که وقتی در تعطیلات تابستان به بوسنی می‌روم دلم برای چادر مشکی تنگ می‌شود

 

 

 


دوشنبه 93 تیر 23 , ساعت 1:41 عصر

دخـتر خـانــومی که میــگی با چنـد تا پسر دوستی و به ایــن کارت افتـخـار میــکنی

دخـتر خـانــومیکه چپ چپ نــگاہ کردن یــه پسرو میــری به دوستات تعریــف میــکنــی

و دلت خـوش که دوستات به توحـسودیــشون شــدہ

دختر خـانــومی که میگی از ایـن سر خـیــابون تا اون سرخـیــابون برات صف کشیـدن

و کیــف میــکنــی


آقا پسری که افتـخارت ایــنــه که جلو پای هردخـتری می ایــستی بهت توجه میـدہ

آقا پسری که دلت خوشه هر روز با یـه دخـتری میــری بیــرون

آقا پسری که دلت خـوشه به موهای سیـخ سیــخـیــت

و فکر میـکنـی دخـترا بهت نــه نــمیــگـن

بله با شمام


میــدونــی که


جنــس ارزون زیــاد مشتری دارہ.

 

برگرفته از سایت تکیه گاه2

                                                                                         


شنبه 93 تیر 21 , ساعت 7:19 عصر
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت : 

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود،


مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت


و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد


مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری … خجالت نمی کشی؟ …


جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و


 

عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد


خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین،


دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن،

 

من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم …

 

حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم


مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود،

 

آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …

برگرفته از سایت گوهر ناب

 


شنبه 93 تیر 21 , ساعت 6:44 عصر

روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست.

فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.


رسول خدا فرمود: چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟

 
فاطمه عرض کرد: او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم.

و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند.
رسول خدا فرمود: شهادت می دهم که تو پاره تن منی.
روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:

« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟»

اصحاب نتوانستند جواب بدهند.

این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید.

فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است

که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد


وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود: فاطمه پاره تن من است.


امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید: بهترین کار برای زنان چیست؟ 

فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است

که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند
رسول خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است

رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارهارا بین او

و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود

کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.
فاطمه علیها سلام می‌فرماید:

« هیچ کس نمی‌‌داند من چقدر خوشحال شدم که

رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.
روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:

چه بد است این تخته‌هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می‌گذارند!

زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند

و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.
اسماء گفت: من که در حبشه بودم،

می‌دیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست می‌کردند و مرده را داخل آن می‌گذاشتند

سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه‌دار درست کرد و


به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد

و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و

پارچه‌ای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمی‌شود

مرده مرد است یا زن.» و فرمود: پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید

 

برگرفته از سایتsaminpoor.blogfa.com


 

 


جمعه 93 تیر 20 , ساعت 5:6 عصر

 

درتلاطم زمان بردل سیاه خویش بامرکب سفیید می نویسم السلام علیک یابقیه الله صبح ها باعطر گل های نرگس به یادت هستم ولحظه آمدنت رابه دل نوید می دهم غروب که ازراه میرسدهر لحظه به انتهای کوچه نگاه میکنم تاشایدردپایی از آمدنت بیابم..

 

کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم/گوشه ای تنها نشینم تاتماشایت کنم /می نویسم روی هر گل نام زیبای تورا/تاکه شاید این شب جمعه ملاقاتت کنم..

 

دلتنگی ام رابرای تو بامداد کودکی هایم مینویسم که هچپگاه دروغ نمی گوید..باران که می بارددلم برایت تنگ تر میشود راه می افتم بدون چتر من بغض میکنم آسمان گریه...بیامهدی شب هجران سحر کن..

 

شاید آن  روزکه سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کردخبری از دل پردرد گل یاس نداشت بایداینطور نوشت:هرگلی هم که باشد چه شقایق چه گل پیچک ویاس جای یک گل خالیست تا نیاید مهدی زندگی نازیباست...

 

درد تورا به تنهایی نمیکشم که تمام سنگریزه های زمین منتظر گام های تو اند تا کوه شوندوپرچم تورا دراوج عزت خود برافرازند وآن وعده محتوم چقدر نزدیک است اگر عاشق باشیم..

 

جمعه غروب دل گیری دارد آن هم به خاطر غم غربت مولاست که بازجمعه ای آمد واو ظهورش واقع نشدوچه غم انگیز است این غم...

 

یاابن الحسن شب است ودر به در کوچه های پر دردم/ فقیر وخسته به دنبال گمشده ام می گردم /اسیرظلمتم ای ماه کجا مانده ای؟/من به اعتبارتوفانوس نیاورده ام..اللهم عجل لولیک الفرج


 


<   <<   6   7   8      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ