سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه دانشمندی را دیدی، به خدمتش درای . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 93 تیر 21 , ساعت 7:19 عصر
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت : 

ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود،


مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت


و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد


مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری … خجالت نمی کشی؟ …


جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و


 

عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد


خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین،


دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن،

 

من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم …

 

حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم


مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود،

 

آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …

برگرفته از سایت گوهر ناب

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ